از بچگي سوتين (برا يا كرست) نبستم. اين كه نبستمش از اين رو بود كه نيازي بهش نداشتم به خاطر سايز سينه هام اما خب خيلي از دوست ها و همكلاس هام با همين منطق باز مي بستنش. به همان دليل كه هركاري را زياد انجام بدي عادتت مي شه، من عادتم نشد. بزرگ تر كه شدم تابستون ها مي خواستم بميرم وقتي مي بستمش. عرق مي كردم و تمام تنم عرق سوز مي شد بعد مي ديدم بقيه بي هيچ نگراني ي باهاش مي خوابند !!! يه وقتايي دلم مي خواست بهش عادت كرده بودم و حتي از بستنش لذت مي بردم اما الان خوشحالم از اين كه يك تكه ي اضافه به بدنم بند نكردم. همه ي اين ها حرف است كه سينه ات مي افته و فيلان مي شه و بهمان. اگر سايزت نرمال باشه هيچي ات نمي شه. كوچك كه باشه لذتش را هم مي بري. حتي در زمان ورزش هم اگر سايز سينه ات يك سايز معقولي باشه توصيه اشون اينه كه سوتين نبندي. حالا اين ها رو نگفتم كه فردا روزي هر كي من رو ديد دقت كند به زير لباسم و حدس بزند كه امروز بسته ام يا نبسته ام. گفتم از اين رو كه بشر ِ دوپا را به هر چيزي عادت بدي ديگه كارش تمومه. بدن زن ها عادت مي كنه به اين لباس هميشگي و وقتي هم كه مي خوان از دستش خلاص بشن، نمي شه چون سينه ها عادت كردن به قابي كه نگهشون داره و خودشون تنبل تر شده ان مثل هر چيز ديگه اي كه از عضله و گوشت و پوست باشه.
عادت نكنيم به هر چيزي كه ديگران عادت كرده اند كه بعد مدتي فكر مي كنين كه جزيي از خودتونه و اون وقت كارتون تمومه.
عادت نكنيم به هر چيزي كه ديگران عادت كرده اند كه بعد مدتي فكر مي كنين كه جزيي از خودتونه و اون وقت كارتون تمومه.
۱ نظر:
چه جالب شد که من این پست رو امروز خواندم و اولین پستی هم بود که خواندم. دیشب خواهرم یهو بی مقدمه بهم گفت سوتین نمی خوای؟ داد زدم نه. بعدش عصبانی بودم همش که چرا اینا فک می کنن من باید سوتین بپوشم در حالی که متنفر ام از این چیز و تمام این سالها از نوجوانی تا حالا نپوشیدم و واقعن نیازی هم نداشتم بهش. الان اینو خواندم خوشحال شدم واقعن, عصبانیت دیشبم فید شد
ارسال یک نظر