الان درست يك هفته است كه تلفن مستقيم و خطوط داخلي مان قطع است. من مجبورم براي راست و ريست كردن همه ي كارها از موبايلم تماس بگيرم. آن وقت يك رييسي دارم اهل قم (چندم هستند در رتبه ي خساست؟)، مي آيد اينجا انگار خانه تلفن ندارند، نديده است اين ابزار فيلان ساله را انگار. مثل مار چنبره مي زند روي اين گوشي نحيف و هي شماره مي گيرد. بيشتر هم سعي مي كند موبايل باشد كه پولش بيشتر شود مبادا قبض خانه يا موبايل خودش يك مقدار بالاتر برود. اينجا كه مي آيد تازه يادش مي افتد چه دوستاني دارد كه چند ماهي است ازشان احوال پرسي نكرده است و بعد شروع مي كند. هي شماره مي گيرد و هي مي خندد و احوالشان را مي پرسد. تا اين جايش من را مربوطي نيست ولي از آن جايش كه من در عرض اين يك هفته مجبور شده ام دو تا 5 هزار تومان شارژ بخرم و فرو كنم در حلق مخابرات، مساله مي شود. حاضر نيست زنگ بزند و مسايل را به هزينه ي خودش پيگيري كند. مي نشيند خانه اش و خوشحال است و دو ميليوني هم حقوق مي گيرد و كلي درصد از آن ها كه بايد و زورش مي آيد زنگ بزند به موبايل من. حرص مي خورم و هيچي نمي توانم بگويم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر