اول. یک نقاش اسپانیایی پیدا کرده ام و هر روز میروم و کارهاش رو می بینم و حظ می برم (اسمش رو نمی آورم چون دوست دارم یه چیز خصوصی طوری داشته باشم برای خودم). کارهاش بسیار خلاق است و بعد از مدت ها از دیدن یک سری نقاشی لذت بردم و می برم.
دوم. گودر را به صورت ضربتی ترک کردم. در طول روز و شب و در خواب مدام خارخار می کنه که برو یه ثانیه گودر کن اما مقاومت می کنم. ترکش مثل ترک سیگار است. واقعن به همون سختی. راهی که من ابداع کردم که کمتر زجر بکشم این بود که خودم رو قانع کردم. دیدم نه معاشرت های مجازی عمیقی دارم که مثلن با ترک گودر تنها و بی کس بشوم و نه مطالبی که هر روز می خوانم چیزهایی هستند که با نخواندنش از دایره دانشم چیزی کم یا بهش چیزی اضافه بشود. اعتیاد به اینترنت بالاخص گودر تمرکزم رو ازم گرفته و نمی گذارد کارهای مفیدتری کنم. سه ساعت زمان زیادی است در روز برای نشستن و اسکرول کردن.
سوم. نقاشی نمی کنم. نقاشی منو می کنه. به معنای واقعی کلمه و عمل.
چهارم. کم حوصله تر شده ام. سخت تر راضی می شوم. بعد از چند ساعت حوصله ام از جمع رو از دست می دهم. خسته می شوم و آسیب پذیر. سعی دارم کمی روال زندگی ام را به جایی برسانم که پرانرژی تر باشم که به یک تلنگر نشکنم. بیشتر خواهم نوشت. نوشتن خودش آدمیزاد رو قوی می کند.
دوم. گودر را به صورت ضربتی ترک کردم. در طول روز و شب و در خواب مدام خارخار می کنه که برو یه ثانیه گودر کن اما مقاومت می کنم. ترکش مثل ترک سیگار است. واقعن به همون سختی. راهی که من ابداع کردم که کمتر زجر بکشم این بود که خودم رو قانع کردم. دیدم نه معاشرت های مجازی عمیقی دارم که مثلن با ترک گودر تنها و بی کس بشوم و نه مطالبی که هر روز می خوانم چیزهایی هستند که با نخواندنش از دایره دانشم چیزی کم یا بهش چیزی اضافه بشود. اعتیاد به اینترنت بالاخص گودر تمرکزم رو ازم گرفته و نمی گذارد کارهای مفیدتری کنم. سه ساعت زمان زیادی است در روز برای نشستن و اسکرول کردن.
سوم. نقاشی نمی کنم. نقاشی منو می کنه. به معنای واقعی کلمه و عمل.
چهارم. کم حوصله تر شده ام. سخت تر راضی می شوم. بعد از چند ساعت حوصله ام از جمع رو از دست می دهم. خسته می شوم و آسیب پذیر. سعی دارم کمی روال زندگی ام را به جایی برسانم که پرانرژی تر باشم که به یک تلنگر نشکنم. بیشتر خواهم نوشت. نوشتن خودش آدمیزاد رو قوی می کند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر