۷.۴.۹۰

اِوری تینگ ایز اوکی اما تو باور نکن

اول. شنبه رفتیم با هاد راهِ تند رفتیم. از سر مستوفی تا تهش. بعد برگشتیم بالا. خیابونمون سربالاییه و طبعن بالا اومدنه سرویسم کرد. سیگار و موی بلند و روسری و هوای گرم تابستان، چهار عنصری می باشند که می توانند در هنگام جاگینگ مرا بگایند و در این فصل و این کشور و این شرایط هر چهارتاشون حاضرند. 45 دقیقه راه رفتیم با شکم توداده و پشت صاف و دیگه هی نمی شه بریم. این قدر خبرهای کثافت درباره ی زورگیری و تجاوز و این خزعبلات خوانده ایم و می خوانیم که به یک نحو ناخودآگاهی احساس ناامنی می کنیم از یک ساعتی به بعد مثلن 10. در این جور مواقع دوست داشتم گربه ای، سگی چیزی بودم که نترسم از ساعتِ دیر در خیابون بودن ولی نیستم.

دوم. دارم تمرینِ "چگونه هدفمند خرابکارتر باشم" می کنم. می رینم در روی بوم نقاشی و بعد از کپه ی شِتِ روی بوم به نتایج شگفت آوری می رسم. مدت ها بود به خاطر این که به شدت منظم کار می کردم و نمی گذاشتم میلی متری خطی یا نقطه ای جابه جا بشود، این را از دست داده بودم. دردناک هم هست. می دانم که نتیجه ای که راضی ام کند و به آنجایی برسانَتَم که احساس کنم اِوری تینگ ایز پِرفکت، مدتی طول می کشد. چقدر؟ ندانم.

سوم. دیگه برام سخت است که روزانه نویسی های دیگران را - هرچند خوب - رو بخوانم. برایم جالبه بفهمم آیا این روزانه نویسی های خودم خواندنی هستند یا نه. طبعن چون گودر رو ترک کرده ام کامنت ها را با جان و دل پذیرا می باشم.

هیچ نظری موجود نیست:

دنبال کننده ها