روزی ۸ ساعت درس خوندن اندازه یک ساعت ورزش سخت کالری میسوزونه. الان همینطور کالریام داره سوزونده میشه. یک خوبی دیگهاش اینه که دارم ساعت خوابمو تنظیم میکنم به صبح زود بیدار شدن. باید تا ۲۰ام جوری باشم که ۶ صبح بیدار بشم و تا ۸ به زندگی بازگشته باشم.
اینکه آدم یه ماه هیچ کاری جز درس خوندن و یککم نتسرفینگ نکنه سخته. حالا یهکم هم معاشرت. اما این روند طبیعی زندگی من نبوده. اگه بخوام اون مستر لعنتی رو بخونم به نظرم باید بشه روند طبیعی زندگیم. با اینهمه گشادی، پارسال توی مخم افتاده بود که قید همه چی رو بزنم و برم پزشکی بخونم! بعد نشستم منطقی فک کردم دیدم بهتره برم گمشم و رفتم گم شدم و الان هنوز گمگشتهام.
جمعه بعد قرنی قصد انجام فعالیت فرهنگی دارم. امیدوارم بعد دیدن تئاتره، احساس نکنم وقتم تلف شده. مدتهاست کار خوب ندیدهام.
دلم یه سفر میخواد تنهایی یا دوتایی. فقط طبیعتگردی، کشف مزهها و دیدن قشنگی. بی خرید و استرس که ای وای پولامون ته کشید. شلوارک به پا و تاپ به تن و حتی موها کچل. جایی که هیشکی نیمنگاهی هم بهم نکنه.