صبحها، نه سر یک ساعت مشخص اما در یک بازهی زمانی مشخص، مثلن از ۶ تا ۱۰ صبح میاد و شروع میکنه از لیس زدن موهام تا برسه به گاز گرفتنهای دردناکی که تازگی یاد گرفتهم به زخم منجر نشن.
اوایل نمیفهمیدم چی میخواد. گاهی برای غذا بود و بعد فهمیدم اغلب برای اینه که بهم بگه باید جای خوابم رو بدم به او. یک بالشی رو پایین تخت گذاشتهم که هر موقع اومد و گاز گرفت، خودمو بکشم در خواب و بیداری روی اون. تقریبن جواب داده. در اغلب موارد، خوشحال و فاتح، میره تکیه میزنه به بالش اصلی من و میگیره میخوابه. گاهی هم جواب نمیده چون از بیخ نمی خواد بخوابه و بازی میخواد.
شاید برای شمای خواننده عجیب باشه که تا این حد به جزییات رفتاری گربهای که با من زندگی می کنه دقت میکنم. طبیعتن تا همین حد به جزییات رفتاری مردی که باهام زندگی میکنه هم دقت میکنم.
اصلن یادم نمیاد می خواستم به چی برسم با گفتن اینها. پس سکوت کرده و به چت کردن با دوستم ادامه میدم.