من نشسته ام الان در این شرکت تقریبن خالی از کارمند و صداهایی که از صبح مته می شد و گاهی می رفت توی سرمان، الان دیگر تقریبن تمام شده است؛ دوباره بی اینترنت شدم که در واقع می شود گفت از همان اولی که آمدم این جا بی خانمان بودم و ادای آدم های جادار را درمی آوردم و امروز دوباره اسباب کشیدم به اتاقی دیگر؛ حالا رفته ام سیم کانکشن اینترنت تخمی و کند رییسم را از پشت کامپیوترش کشیده ام و نشسته ام گودر می خوانم و ریز می خندم بلکه درد دستم زیاد نشود از بس که چسبیده به ماوس و هی سعی بیشتری کنم برای نگه داشتن جیشم، که چون احساس می کنم چقدر وقت ندارم برای کار عبثی مثل شاشیدن؛ که واقعیت هم همین است؛ جدی می گویم؛
گودر می خوانم و به این رسولی حسودیم می شود که پست ابرو برداشتن اش، یک ابرو برداشتن ساده و زپرتی، 78 تا لایک دارد و این طوری است که حس دیشب ساناز را به باز شدن بی دریغ آن همه جعبه درک می کنم و الان تنها فکرم این است بروم دستشویی و تمرکز کنم گلویم درد نگیرد که عقب می افتم از زندگی اگر مریض شوم؛
عصر به خیر
گودر می خوانم و به این رسولی حسودیم می شود که پست ابرو برداشتن اش، یک ابرو برداشتن ساده و زپرتی، 78 تا لایک دارد و این طوری است که حس دیشب ساناز را به باز شدن بی دریغ آن همه جعبه درک می کنم و الان تنها فکرم این است بروم دستشویی و تمرکز کنم گلویم درد نگیرد که عقب می افتم از زندگی اگر مریض شوم؛
عصر به خیر