۲۰.۴.۸۸

نقطه نمی تونم بذارم جاش ویرگول می ذارم، جای ویرگولام ویرگول می ذارم،
اصلا کاملا بی انگیزه ام، تظاهرات هم نمی رم، به این فکر می کنم که اینا سر جمع می خواد به کجا برسونتم، همه هی می گن باید حضور داشت ولی من هی فکر که می کنم یاد قیافه ی مضطرب پنجاه و شصت ساله هایی می افتم که روشون نمی شه بگن ریختن توی خیابونا، می دونم که ممکن هم هست روزی بشه که آزاد بشیم و مملکتمون دموکراتیک بشه و من به خودم بگم : گه! دیدی گند زدی؟ دیدی؟، آره احتمالش هست اما من اول باید برم خودمو درست کنم که پنج روز طول نکشه کونمو هم بکشم و پاشم خونه ی کثیفمو جارو بزنم، واقعیته و خب تلخه، من اصلا الان انگیزه ای واسه تغییر ندارم چه توی خودم چه بیرونم، ببخشید که این قدر بی شعورم، اما خب واقع بینم حداقل، شایدم نیستم،

هیچ نظری موجود نیست:

دنبال کننده ها

بايگانی وبلاگ