۲۸.۴.۸۸

الان نشسته ام در یک جای خنک و حالا قدر هر جای کولرداری را می فهمم، بعد از نیم ساعت در خیابان بودن.دمای هوا به نظرم بیشتر از چهل درجه است و حتما با آن پوست خری هم که به جای لباس فرم می پوشم بیشتر از این حرف هاست، این که تقریبا هر کاری که بهم محول می شود را می توانم انجام بدهم خیلی احساس خوبی دارم، این ها که قدر نمی دانند ولی خب خودم که خیلی حال می کنم، به این فکرمی کنم که اگر این لباسه نبود و این مقنعه همه چیز بسیار خوب بود و حتی خوب بود،
دلتنگ هستم اما...

هیچ نظری موجود نیست:

دنبال کننده ها

بايگانی وبلاگ