۱۸.۴.۸۸

این روزهایم مثل قبل می گذرد، تخمی... می روم در آن شرکت که جایگزین موزه شده می نشینم و برگه ی سهام بالا و پایین می کنم و مدام از خودم می پرسم نقاشی خوانده ام که چه بشود، بشوم این ریدمال؟ می نشینم چیز طراحی می کنم و بعد از دست درد و شانه درد به رستگاری می رسم و این مقنعه ی کثافت موهایم را فشار می دهد و از شرکت که بیرون می زنم اولین آرزویم نبودن این آشغال روی سرم است (نقطه) این است زندگی تخمی... جز این است؟ این جا ایران مسترهای کثافت و مادام های گه...

۳ نظر:

Pooya گفت...

:) بازگشت گود... زیلاشو بگم؟!

azar گفت...

بگو چون خود گودزیلاست

Unknown گفت...

سلام، یارانه‌ها که یاری نمیکنند، بنزین و گاز قیمتش سر به آسمان گذاشته، خارجیها هم که تحریممون کردند، با دنیا در افتادیم بخاطر نیروی هسته‌ای، نون هم که چند برابر شده، مردممون هم که هر روز دارند بخاطر بنزین قلابی سرطان شش میگیرند ، دنیا هم با ما در افتاده ، هر وقت هم که حرف می‌زنیم میگویند این همه بدبختیها در راه و برای اسلام است. اسلامی هم که رشد میکنه هر روز، سنّی است نه مال ما شیعه ها.‌ای امام کجایی که روز قضاوت نزدیک است. خودت رحم کن بر ما.

دنبال کننده ها

بايگانی وبلاگ