Ab or tion in Public
۲۱.۱۰.۹۰
چیزی نمی تونم بنویسم چند روزه. کار متفاوتی در زندگی انجام نمی دم که به نظرم بنویسمش. اصلن نمی فهمم چطور از نقاشی کردنم می نوشتم، همین چند ماه پیش. الان اصلن نمی تونم. انگار بدون خوندن، چشمه ی نوشتنم بند میاد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
پیام جدیدتر
پیام قدیمی تر
صفحهٔ اصلی
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
دنبال کننده ها
بايگانی وبلاگ
◄
2014
(1)
◄
آوریل
(1)
◄
2013
(16)
◄
دسامبر
(1)
◄
نوامبر
(1)
◄
اکتبر
(1)
◄
سپتامبر
(1)
◄
اوت
(1)
◄
ژوئیهٔ
(1)
◄
ژوئن
(1)
◄
مهٔ
(1)
◄
آوریل
(1)
◄
مارس
(1)
◄
فوریهٔ
(4)
◄
ژانویهٔ
(2)
▼
2012
(31)
◄
نوامبر
(2)
◄
اکتبر
(1)
◄
سپتامبر
(2)
◄
اوت
(4)
◄
ژوئیهٔ
(3)
◄
ژوئن
(3)
◄
مهٔ
(1)
◄
آوریل
(4)
◄
مارس
(3)
◄
فوریهٔ
(3)
▼
ژانویهٔ
(5)
یه روزایی هست که آدم بیاینکه حواسش باشه، میره می...
کتاب جمعه: پرستو
دیشب که داشتیم برمی گشتیم، وسط اتوبان یه گربه ای م...
چیزی نمی تونم بنویسم چند روزه. کار متفاوتی در زندگ...
یک چیزی هست در من که به مرض شبیه است و آن "پوست در...
◄
2011
(38)
◄
دسامبر
(6)
◄
نوامبر
(4)
◄
سپتامبر
(3)
◄
اوت
(3)
◄
ژوئیهٔ
(6)
◄
ژوئن
(4)
◄
مهٔ
(4)
◄
آوریل
(1)
◄
مارس
(2)
◄
فوریهٔ
(1)
◄
ژانویهٔ
(4)
◄
2010
(30)
◄
دسامبر
(3)
◄
نوامبر
(2)
◄
اکتبر
(1)
◄
سپتامبر
(3)
◄
اوت
(1)
◄
ژوئیهٔ
(3)
◄
ژوئن
(3)
◄
مهٔ
(3)
◄
آوریل
(2)
◄
مارس
(4)
◄
فوریهٔ
(2)
◄
ژانویهٔ
(3)
◄
2009
(36)
◄
دسامبر
(5)
◄
نوامبر
(7)
◄
اکتبر
(2)
◄
سپتامبر
(7)
◄
اوت
(5)
◄
ژوئیهٔ
(9)
◄
ژوئن
(1)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر