۸.۱۲.۹۱

هاد مریض شده و امروز سرکار نرفته. تقریبن نصف دوستام هم مریض شده‌ان. ویروسا مهمونی گرفتن. هی از تن این می‌رن تو تن اون یکی. بعد این وسط دکترا انگار همدست ویروسان. الکی یه دارویی می‌دن و می‌فرستنت رد کارت. فقط یه نمونه دیدم که از دکتر رفتن جواب گرفته و یکی امروز می‌گفت مریضیش همه‌ش تغییر می‌کنه. مریض شدن من اما یه خوبی داشت که هنوزم ادامه داره. در واقع دو تا خوبی. اولیش اینه که سیگارم کم شده و دومیش این‌که صبحونه می‌خورم و در حین هر صبحونه هم می‌گم جل‌الخالق به خودم که داره صبح اول صبح می‌لمبونه. دیروز داشتم برمی‌گشتم خونه که بوی لواش‌پزی زد پس گردنم. رفتم ده تا لواش داغ خریدم و اومدم خونه به جای ناهار نون و کشک خوردم و هی هم یاد سریال ابوعلی‌سینا می‌افتادم که به شاه گفت چند ماه نون و کشک بخور. امروزم پنیر و مربای توت‌فرنگی و نون لواش. گربه هم باهام پنیر خورد و یه دیقه بعد که همه‌شو بالا آورد، فهمیدم معده‌اش تحمل پنیر نداره چون این دومین بار بود. خیلی با طمانینه رفتم تمیزش کردم و هی فکر می‌کرد الان دعوا می‌شه و از هیجان با تمام سرعت می‌دوید توی خونه. بیچاره نمی‌دونه هفته‌ی دیگه می‌برم عقیمش می‌کنم.

هیچ نظری موجود نیست:

دنبال کننده ها

بايگانی وبلاگ